چند روز پیش م . ع داشت میگفت دیگه وبلاگ ها هم نویسنده ها و هم ویزیتورهاش رو از دست داده . آخرین باری که سراغ از چوپیا گرفتم چند ماه پیش بود ، که دیدم رمز دار شده .

دیگه بی خیال شده بودم 

امشب نمیدونم چی شد یادش افتادم و در کمال تعجب و ناباوری برگشته بود . 

چوپیا برای من خیلی خیلی خاصه . مهر 95 که در افسردگی پسا کنکور بودم چوپیا رو پیدا کردم . وسط این کویر خشک چوپیا از بارون های شمال کشور می نوشت . از زندگی می نوشت و من مشتاق بودم برای خوندن نوشته هاش و باعث شد که منم شروع کنم به نوشتن . حتی همین مزخرفات رو . 

دورادور در آغوش می کشمش . دورادور .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها