ساتعت 7 شب :

مجری تلویزیون داشت میگفت گوش بسپاریم به آخرین اذان مغرب سال 98 . و من غمی عظیم رو احساس کردم  .

اولین تبریک سال 99 ما هم شد از آن آریا . وقتی گفت از ته ته دلم ، همین کافی بوذ برای من . آریا یکی از خوش قلب ترین آدم های این روزگاره . کاش همیشه لبش خندون باشه و اتفاق های خوب براش بیفتن. 

بابا پاش خورد به میز اتو و به مامان میگه تقصیر تو بود که پام خورد . حالا هر دو شون عصبانی شدن :)))

این عمر ما پره از این دعوا ها .  

دلم خانه ی سبز میخواد  . دلم خانه به دوش و سه در چهار و ساختمان پزشکان میخواد . میشه فیلم و سریال جدید نذارن ؟ همون قبلی ها پخش کنن من راضی ترم . 

ساعت 9 شب : 

زهرا چخماقی ، آمنه سادات ذبیح پور یه روزی فقط اگه ببینمشون می پرسم چرا ؟ دقیقا چرا ؟ اشک هام موقع شام داشت می ریخت دیگه از دست تلویزیون . از دست همین بیست و سی . واقعا قراره به کجا برسه این مملکت ؟

بشه که گوشیم رو برای حداقل 24 ساعت بذارم کنار و یه ذره حواسم به خودم باشه 

تمام 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها