از امشب باید کارم رو شروع کنم و هنوز شروع نکرده دارم فکر میکنم که کاش قبول نکرده بودم . این در حالیه که همین چند وقت پیش داشتم ناله میکردم که به عنوان یه دختر گنده ی 21 ساله سختمه که دستم توی جیب خودم نیست حالا دارم میگم  فقط ماهی صد هزار تومن؟ اونم وقتی نمیدونم میشه از پسش براومد یا نه . اونم این آدم گیج و پرتی که من می شناسم .

تازه دارم فکر میکنم نمیشه یه جایی پیدا کنم کار تایپ انجام بدم ؟ 

یه حساب کتاب ساده بکنی از 5 اسفند ، میشه 23 روز که هیچ غلطی نکردم .  یه چیز خیلی غریب و زشت . ز توی وبش نوشته بود وقتی میرم وبلاگ فلانی رو میخونم بعد فکر میکنم بیام اینجا رو کلا کن فی کنم . یادم اومد منم هر وقت منقوص و حبذا و کیمیا رو میخونم همچین حسی دارم . حتی همین ز که فکر میکنه داره چرت و پرت می نویسه ولی متوجه نیست که این نوشتن چقدر کمک کننده است . مثلا من که همیشه فکر میکنم گذشته چیز بهتری بود و روز به روز دارم آدم بدتری میشم وفتی رفتم  نوشته های سال 96 و 97 رو خوندم خیلی خوشحال شدم که داره میگذره و من بزرگ تر میشم . گرچه فکر میکنم به مرور زمان یه چیزای خوبی رو از دست میدم و به جاش یه سری دلخوشکنک مسخره واسه خودم درست کردم

آره خلاصه 98 هم داره تموم میشه . حالا وقتی 97 داشت تموم میشد من کجا بودم ؟ الان همون جام .فقط اگه اون موقع دور بودم از آینده ای که ازش می ترسیدم ، الان دارم بهش نزدیک و نزدیک تر میشم . اگه اون موقع میشد یه سری چیزا رو جبران کرد الان دیگه رفته و تموم شده . فقط 3 سال دیگه مونده . دقیقا همونقدری که گذشته .

( و باید بگم اگه یه روزی اینجا رو نابود کردم یعنی از خودم دوباره فرار کردم . )

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها